بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
اگر با قافله دل همراه شده باشی، شمیم آشنای کربلا را حس می کنی. ماه هاست که همراهان قافله، حرکت کرده اند. نمی دانم کجای راهند، ولی خوب می دانم دیر یا زود خبری عظیم، عالم را فرا می گیرد: ارواح مقدسی که از عمق جان، در عشق محبوبشان فانی شده بودند، آمده اند تا آخرین پاره های تن خود را تقدیم کنند.
برای من که از دور دست ها در انتظار آنها نشسته ام، هنوز سؤالاتی هست که باید پاسخ پیدا کنند. سؤالاتی که پس از گذر سال ها هنوز هم عظمت می آفرینند: اینها در این سرزمین، چه می خواهند؟ چه چیز ایشان را این همه مستحکم و با اراده کرده است؟ آیا من هم به جمع آنها راهی دارم؟
شاید بشود در لابلای صحبت هایشان کلید حل این معما را یافت: خداوند اراده کرده است ما را کشته و اسیر ببیند، تنها برای اصلاح امت آمده ایم، می خواهیم امر به معروف کنیم، نفرین بر ذلت...
تاریخ هم این بار به سخن می آید تا حل معما را آسان کند: روزگاری شده است که حکمرانان فساد می کنند و امت، ساکت نشسته اند. مترفین و سرمایه زدگان بر جان و مال مسلمانان حاکم شده اند و مردم گله ای ندارند. دین رسول الله (صلی الله علیه و آله) وارونه گشته و فساد، جایگزین سیره او شده است.
بازیگران این حماسه هم تو را بی جواب نمی گذارند:بصیرت و اطاعت عباس (ع)، آزادگی و جوانمردی حرّ، شهادت طلبی قاسم(ع)، صبر و تیزبینی زینب (س)... همگی انصافاً گلچین شده اند.
من هم باید خود را آماده یک انتخاب بزرگ کنم: ماندن یا رفتن؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ